من تصمیم داشتم فاطمه رو برای اینکه اذیت نشه حتی پیش ۱ هم نفرستم.اما خودش عاشق مدرسه رفتن بود. روز اولی که محمدطاها میرفت کلاس اول فاطمه رو هم با خودم بردم.وقتی می خواستم از مدرسه بیام خونه،فاطمه هم می خواست پیش محمدطاها بمونه.فقط چون گفتم اینجا مدرسه پسرونه اس راضی شد بیادبیرون. توی راه که داشتیم میومدیم خونه ،یه مهد سر کوچه مون بود اونهام روز اولشون بود وبچه ها سر صف بودند وجشن روز اولشون بود و بادکنک و شکلات و ... .فاطمه ی ۳ ساله هم خودش به زور رفت توی یکی از صف ها ایستاد و به زور رفت توی مهد. به مدیر گفتم آخه فقط ۳سالشه.گفتند اشکالی نداره ما برای ۳ساله ها آموزش مخصوصرخودشون داریم وبهشون سخت نمیگیریم. نشستم پشت کلاس گفتم حالا بعد یه ساع...