کلاس های تابستان ۹۸
فاطمه ۱.ژیمناستیک روزهای زوج ۹تا۱۰ صبح.تیرماه ۲.قرآن روزهای زوج ۱۰ تا ۱۱صبح.کل تابستان ۳.زبان روزهای زوج ۵تا۷عصر.کل تابستان ۴.نقاشی یکشنبه وسه شنبه۹تا۱۰ونیم.شهریور محمدطاها ۱.والیبال روزهای زوج ۱۲تا۲.کل تابستان ۲.دقت وتمرکز سه شنبه ها ۵تا۶عصر.کل تابستان ۳.چرتکه یکشنبه وسه شنبه ۶تا۷.کل تابستان ترم یک ۹۵شد وترم دو ۱۰۰ ۴.نقاشی یکشنبه و سه شنبه ۹تا ۱۰ونیم.شهریور ۵.کانون پرورش فکری باغ غدیر روزهای زوج ۳تا۵.تیر ماه البته کلاس خوشنویسی هم ثبت نام کردیم به حد نصاب نرسید....
سفر کربلای محمدطاها
محمدطاها روزهای آخر کلاس سوم وچندروز آخر ماه شعبان رو دونفری با بابا رفتند کربلا و... ...
کلاس سوم محمدطاها.سال۹۷-۹۸. دبستان امید نرگس.خانم روشن دوست
جشن خودکار جشن نماز روز معلم فقط با۷تا از مامان ها تونستم هماهنگ کنم و کادوی روز معلم با هم بگیریم برای خانم روشن دوست وخانم طالبی،معلم کمکی شون. البته محمدطاها خودش رفته بود کربلا با باباش. جشن پایان سال ...
نویسنده :
مامان سه تایی ها
23:43
پاسخهای دندان شکن محمد طاها
۱.به محمد طاها گفتم عکس لباسهات که ریخته این وسط رو برای معلمتون میفرسم. گفت:ابروی بچه خودت رو میبری به من چه ۲.گفتم به خانومتون میگم شب رو تخت خودت نمی خوابی گفت:مگه خودت به من نمیگی حرفهای خونه رو به کسی بیرون خونه نگو . ۳.امتحان ریاضیش رو خیلی خوب داده بود فقط یک سوال کوچیک داشت.گفتم این همون سواله که خیلی باهات کار کردم گفت:پس نتیجه میگیریم که دیگه زیاد نباید تمرین کنم.
پایان دو دوره آموزشی شنا محمدطاها تابستان۹۷
تابستون ۹۷ محمدطاها رو برای اولین بار کلاس آموزشی شنا نوشتیم و به علت علاقه واستعداد زیادش دوره بعدش رو هم به صورت فشرده دوباره رفت و مربیش هم خیلی ازش راضی بود. ...
کلاس دوم محمدطاها.سال۹۶-۹۷.دبستان سیمای دانش.
شب امتحان ریاضی کلاس دوم محمدطاها قراربود محمدطاها بشینه تمرین هایی که براش نوشته بودم رو حل کنه برای امتحان ریاضی آخر سال ولی اصلا حالش رو نداشت. گفتم خوبه اول کمی بازی کنه تا بعد بشینه سر درسش با بابا شروع به مسابقه کشتی کردن که کمی به دست محمدطاهافشار اومد.اینقدر آه وناله کرد و گفت دستم شکسته و دیگه نمی تونم باهاش چیزی بنویسم. روغن اوردم به دستش بمالم برای تسکین دردش .ازش پرسیدم کدوم دست درد میکنه نمی دونست کدومشه.اینجا بود که فهمیدیم همه اش نمایشه به خاطر اینکه از زیر حل تمرین در بره.ولی روغن رو زدم و با یه دسمال یکم روش رو بستم .رفتم و اومدم دیدم با همون دستمال توالت تا بالای دستش رو بسته و با یک نوار پارچه ای دستش رو به گردنش بسته ....
تولد ۸سالگی محمدطاها با دوستای کوچه
یه مهمونی مفصل برای تولد ۸سالگی محمدطاها گرفتیم ولی محمدطاهاخیلی دوست داشت دوستای کوچه رو هم دعوت کنه. فردای روز تولدش دوستای کوچه رو دعوت گرفتیم اومدن . چندتا مسابقه ی پفیلا خوری و ورزشی وفش فشه و.... به همه بچه ها خیلی خوش گذشت .مخصوصا محمدطاها. ...
تولدسه سالگی محمدطاها
۲۰ روز بعداز روز تولد محمدطاها فاطمه به دنیا اومد. همون روزها در همون سال بود که باباجانم فوت کردند اون سال تولد نگرفتیم.