شب امتحان ریاضی کلاس دوم محمدطاها قراربود محمدطاها بشینه تمرین هایی که براش نوشته بودم رو حل کنه برای امتحان ریاضی آخر سال ولی اصلا حالش رو نداشت. گفتم خوبه اول کمی بازی کنه تا بعد بشینه سر درسش با بابا شروع به مسابقه کشتی کردن که کمی به دست محمدطاهافشار اومد.اینقدر آه وناله کرد و گفت دستم شکسته و دیگه نمی تونم باهاش چیزی بنویسم. روغن اوردم به دستش بمالم برای تسکین دردش .ازش پرسیدم کدوم دست درد میکنه نمی دونست کدومشه.اینجا بود که فهمیدیم همه اش نمایشه به خاطر اینکه از زیر حل تمرین در بره.ولی روغن رو زدم و با یه دسمال یکم روش رو بستم .رفتم و اومدم دیدم با همون دستمال توالت تا بالای دستش رو بسته و با یک نوار پارچه ای دستش رو به گردنش بسته ....